ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

اولین چکاپ بارداری

فردای روزی که از قبرس یرگشتم رفتم مطب دکتر فاضل. گفت همه چیز عالیه. منم کلی سوال ازش داشتم وخیلی نگران بودم. آخه تو قبرس ناخواسته چیزهایی پیش آمده بود و من می ترسیدم که به نی نیم آسیبی رسیده باشه، ولی دکتر خیالم رو خیلی راحت کرد و منو کلی از نگرانی درآورد.
18 مهر 1391

دومین چکاپ در مطب عمو حمید

دوم آبان بود. من و پوریا با هم رفتیم مطب عمو حمید. آخه من بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفته بودم که برای مراقبتهای بارداری و زایمانم تحت نظر عمو حمید ، عموی بابا پوریا ، باشم. با برخورد خیلی خوبی از طرف عمو روبرو شدم . راستش اصلا فکرشو نمی کردم.خودش تا ما رو دید گفت بارداری؟ منم با کلی خوشحالی گفتم بله . عمو برام پرونده تشکیل داد و یک عالمه ازم سوال پرسید و یک سونوگرافی هم تجویز کرد. فردایش بود که رفتم سونوگرافی. صدای قلب نی نی جونمو نتونستم بشنوم ولی ضربان قلبشو دیدم. خیلی تند می زد. خیییییلی...  خدایا چقدر این موجود کوچولو رو دوست دارم...
18 مهر 1391

بوی همه چیز عوض شده

هفته چهارده بارداریم بود  و من کم کم داشت حالم بهتر می شد. روزها خیلی سر حال بودم و راحت می رفتم سر کار، ولی از عصر به بعد دیگه بی حال می شدم و حالت تهوع داشتم. چیزی که برام جالب بود این بود که بوی همه چیز رو یه جور دیگه حس می کردم. خیلی میوه می خوردم، یک روز (هفده آذر 90) سر کار داشتم موز می خوردم به نظرم اومد موز بوی ماهی می ده  ولی چون می دونستم برای رشد نی نی کوچولوی عزیزم لازمه می خوردم . البته اوایل بارداریم چون زیاد نمی تونستم چیزی بخورم اغلب اوقات گرسنه بودم و شدیدا ضعف داشتم و تنها چیزی که می تونست یک کم حالمو بهتر کنه همین موز بود. ...
18 مهر 1391

سونوگرافی با پوریا

سوم دی بود که با پوریا رفتیم سونوگرافی بیمارستان دی. سن نی نی رو 16 هفته و دو روز اعلام کرد. وزنش هم 135 گرم بود ولی نی نی کوچولو پوزیشنش جوری نبود که بشه جنسش رو تشخیص داد، البته دکتر گفت حدس می زنم دختر باشه، از شنیدن این جمله هیجان و حس خیلی خاصی بهم دست داد. آخه همیشه دلم می خواست یک دختر داشته باشم. از خدا خواستم که حدس آقای دکتر سونوگرافیست واقعا درست باشه، البته سلامتی نی نی برام خیلی خیلی مهمتر بود ولی حالا که دکتر این حرف رو زده بود دوست داشتم که حدس و تشخیص احتمالیش درست باشه. پوریا با موبایلش از تمام مراحل سونوگرافی فیلمبرداری کرد و برای اولین بار صدای ضربان قلب نی نی خوشگلمونو شنید. دخترم نمی دونی چ...
18 مهر 1391

آزمایش کوادمارکر

پنجم دی بود که صبح قبل از رفتن به سر کار رفتم بیمارستان دی برای انجام آزمایشهای غربالگری (کوآدمارکر) و دیابت و ... . قرار شد جوابش بیست و یکم آماده شه. خدا رو شکر همه چیز نرمال و خوب بود و هیچ مشکلی در کار نبود. این روزها درگیری دیگه ای که داشتم، کارهای تسویه حساب دانشگاه بود که با حال و روزی که من داشتم خیلی سخت و طاقت فرسا شده بود. با پوریا پایان نامه رو به تعداد کافی تکثیر کرده بودیم و من باید می رفتم بقیه کارهای تسویه حساب و گرفتن امضا ها رو انجام می دادم، که چند روزی طول می کشید. ولی بالاخره این کار را هم انجام دادم و به قول دکتر حسینی مدیر گروهمان به درجه کارشناسی ارشد نائل شدم . روزی که می خواستم پایان نامه هارو که 8-9 جلد بودند بب...
18 مهر 1391

سونوگرافی دکتر شاکری

یک شنبه یازدهم دی ماه بود که رفتم سونوگرافی دکتر شاکری، بیمارستان پاستورنو. پوریا هم از سر کار آمد آنجا. ساعت حدود 8 عصر بود که نوبتمان شد و رفتیم تو. اول از همه دکتر شاکری هنوز دستگاه رو روی دلم نذاشته، گفت نی نیتون دختره، وااااای که چقدر خوشحال شدم، دوباره همون حس که تو سونوگرافی بیمارستان دی داشتم اومد سراغم، شادی، هیجان، عشق، عشق، عشق. دخترم، دختر نازم، من داشتم مامان یک دختر ناز می شدم، خدایا... همیشه بهتر از خودم آرزوهامو می دونستی و برام برآورده شون کردی، نمیدونم چه جوری باید ازت تشکر کنم. بعد هم آنومالی اسکن رو انجام داد و سالم بودن همه قسمتهای بدن نی نی جوجو رو چک کرد. خدا رو شکر سلامت نی نی جونمون هم تایید شد و از این بابت هم خیا...
18 مهر 1391

دوباره سونوگرافی در بیمارستان دی

بعد از سونو گرافی دکتر شاکری تو نی نی سایت خوندم که آقای دکتر جنسیت نی نی بعضی از مامانهای باردار رو اشتباه گفته بوده، البته احتمال این اشتباه در مورد من خیلی کم بود. چون تو هفته هفده دیگه خیلی راحت می شه تعیین جنسیت کرد و بیشتر این اشتباهات تو هفته های پایین اتفاق می افته، آخه دکتر شاکری جتسیت جنین رو بین هفته ١١ تا ١٣ تعیین می کنه. ولی به هر حال من دچار شک و تردید شدم و تصمیم گرفتم برم بیمارستان دی دوباره سونوگرافی کنم. چون می خواستم رنگ کاغذ دیواری اتاق نی نی جون رو انتخاب کنم و کم کم خرید وسایلشو شروع کنم. شنبه هجده دی بود که دوباره بعد از سر کار رفتم سونوی بیمارستان دی. دکتر سونوگرافیست بیمارستان دی هم گفت که نی نی قطعا دختره... بدین ...
18 مهر 1391

اولین حرکات نی نی هنگام خریدن مبلمان

پنج شنبه پانزدهم دی ماه بود. من و پوریا رفته بودیم برای سفارش مبل، میز نهاخوری و میز تلویزیون. ظهر شد و رفتیم رستوران هانی برای خوردن نهار. من خیلی خسته شده بودم، آخه خیلی راه رفته بودیم و حسابی داغون بودیم. در حال خوردن غذا بودیم که یه هو احساس کردم نی نی داره سمت راست شکمم ویبر می ده، یه بار هم زیر شکمم خودشو سفت کرد و باز کرد (نمی دونم شاید هم این یکی انقباض رحم بود). ولی خیلی حس قشنگی بود. بعضی از احساسات رو نمی شه با هیچ واژه ای توصیف کرد. حس منم تو اون لحظه از همون حس ها بود. قتی به پوریا گفتم دارم حرکت نی نیمونو حس می کنم اشک تو چشمهاش حلقه زد.  پوریای مهربونم، نی نی عزیزتر از جونم هر دوتاتونو خیلی دوست دارم .....
18 مهر 1391

نی نی خیلی بازیگوش شده

بیست و هفتم دی دوباره برای چک آپ رفتیم مطب عمو حمید. عمو خیلی به نی نی ناز ما عاطفه می ده و خیلی تحویلش می گیره، منم همیشه خوشحال و خندون از مطب بر می گردم. از همینجا از عمو حمید مهربون و عزیز به خاطر تمام محبتها و زحماتشون خیلی خیلی ممنونم. نی نی جونمون هم که از امشب ( بیست و هفتم دی ) هر وقت دراز می کشم حسابی خودنمایی می کنه و هی به زیر دلم ضربه می زنه، منم غرق عشق و شادی می شم.   برای نی نی بازیگوش و پر تحرک من ...
18 مهر 1391