ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

روزهای اول در کانادا

    روزهای اول ما به شدت دچار جت لگ شده بودیم و ساعت خواب و غذامون حسابی به هم ریخته و خنده دار شده بود، ژوان هر شب ساعت 3 بیدار می شد و می گفت مامی پاستا می خوام، مامی میوه می خوام و بعدش دیگه نمی خوابید تا صبح... این عکس شب اوله که ما اصلا خوابمون نبرد و تقریبا تا صیح بیدار بودیم...   از فردای اون روز گردش، تفریح و پیاده روی های ما توی محیط جدید شروع شد...     آبی آسمون و تمیز بودن هوا، تو روزهای اول خیلی توجه ما رو به خودش جلب می کرد. خنده های شادت دل من رو خیلی شاد می کنه عزیزترینم...     این هم اولین عینک آفتابی دختری  &nbs...
5 دی 1393

شروعی دوباره

  ژوان عزیزم، این اولین پستی هست که دارم بعد ار سفر دوباره مون به کانادا برات می ذارم، ما الان حدود سه ماه و نیمه که به کانادا اومدیم و توی این مدت به شدت سرگرم و درگیر کارهای لازم روزها و ماههای اول بودیم، الان دو ماه و نیمه که توی خونه خودمون هستیم و تقریبا توی این محیط جدید جا افتادیم.   اینجا فرودگاه آتاترک استانبوله، عزیز دلم تو مثل همیشه توی سفر خیلی خانوم بودی و نهایت همکاری رو با مامان و بابا داشتی...   تو هواپیما هم خیلی بهت خوش گذشت و تو بازیگوشی هیچی کم نذاشتی ...       ب ه موقع هم استراحت می کردی و دوباره سر حال می شدی.... تا اینکه رسیدیم تورنتو...
4 دی 1393

تولد دو سالگی

ژوان نازنینم امسال تصمیم گرفتیم تولد دو سالگیت رو تو حیاط خونه جشن بگیریم، هر چند که اون روزها  هوای تهران خیلی طوفانی و بارونی بود، ولی من خیلی دوست داشتم که عکسهای تولدت تو فضای باز باشه و بتونیم از زیبایی و سرسبزی حیاط برای زیباتر شدن عکسهامون استفاده کنیم ... هر چند که نی نی وبلاگ عکسهای تولدت رو که توی خونه بود، با وجود رمزدار بودن مطلب پاک کرد، من هم این پست رو از حالت رمزدار خارج می کنم.   اما اینم بگم که عزیزدلم  امسال دو تا جشن تولد داشتی، یکی تو خونه و یکی هم تو مهد کودک: بچه های کلاس توت فرنگی بچه های کلاس آلبالو دختر خوبم، برات شادی،...
26 مرداد 1393

مهد کودک من

سلام دختر قشنگم باورم نمی شه که دوباره تونستم بیام وبلاگت رو آپ کنم. عزیز دلم، از سه ماه پیش تا همین امروز صبح به شدت در گیر امتحان آیلتس بودم و واقعا وقتم با درس خوندن و کلاس رفتن خیلی پر شده بود، اما تو این مدت خیلی اتفاقهای مهم افتاد، تو دختر گلم دو ساله شدی، مهد کودک می ری ، دیگه خیلی کامل و قشنگ صحبت می کنی و ... از بعد از عیذ 93 دنبال یه مهد کودک خوب می گشتم، احساس می کردم که دیگه عزیز دلم باید بعد از دو سالگیش وارد محیطی بشه که فرصت بازی با همسن های خودش رو داشته باشه و در عین حال آموزشهایی رو هم ببینه ، وای نمی دونی چه حس خوبی دارم از اینکه دوباره آزادم و دارم برات می نویسم... خلاصه بعد از کلی جستحو و بازدید از چند تا مهد...
26 مرداد 1393

پاسخ به سوالات شما دوستان عزیزم

بالاخره وقت کردم بعد از یک مدت طولانی، که باید به خاطرش معذرت خواهی بکنم، بیام و سوالات شما دوستان خوبم که در مورد از شیر گرفتن و مسائل مربوط به این موضوع بود، پاسخ بدم. چند نفر از شما دوستان خوبم پرسیده بودید که چرا دکتر ژوانی نظرشون این بود که بهتره حول و حوش یک سالگی دیگه شیر مادر قطع بشه: دکتر ژوان، دکتر کامبیز متواضع، بعد از چک آپ یک سالگی، همیشه به من می گفت که دیگه هر چه زودتر شیر مادر رو قطع کن و غذا و شیر پاستوریزه رو جایگزین کن، اما من احساس می کردم که خیلی برای این کار زوده و اصلا نمی تونستم این کار رو بکنم تا وقتی که ژوان 20 ماهه شد و طبق نظر دکترش دیگه تصمیم قطعی خودم رو گرفتم و پروژه از شیر گرفتن رو شروع کردم. طبق نظر ...
16 ارديبهشت 1393

دو ساله های وحشتناک

این روزها دختر نازنین من داره تبدیل می شه به یک دو ساله وحشتناک و من انقدر درگیر کارها و برنامه های فندوقچه وحشتناکم شده ام که خیلی وقته  نتونستم بیام تبریک سال نو بگم و یک پست نوروزی بگذارم، و از مسافرت قبل از عید که با مامانی رفتیم بگم و عکس بذارم... وارد مرحله بسیار سختی شدیم، خدا کنه بتونیم این مرحله رو درست پشت سر بگذاریم. این روزها خیلی سعی می کنم که با خواسته های دل دخترم راه بیام، روزها سه چهار باری از خونه می آییم بیرون و هر بار حدود یک ربع بیست دقیقه ای از پله ها و رمپهای پارکینگ بالا و پایین می ریم چون ژوانی عاشق بالا و پایین رفتن از پله هاست، بیشتر ساعات روز رو لخت تو خونه می گرده، هر بار موقع حاضر شدن و از خونه بیرون رف...
3 ارديبهشت 1393

ژوان در آخرین روز پاییز

        آخرین روز پاییز 92 بود که آقای جعفر ادریسی و خانم نسیم یوسفی عزیز (استودیو هیمن)، این عکسهای زیبا رو با زحمت و تلاش فراوان از ژوانی انداختند و یک بار دیگه ما رو شگفت زده کردند. دوست دارم از هر دوی شما عزیزان به خاطر تمام محبتها و مهربونیهای بی دریغتون تشکر کنم و امیدوارم که بتونیم این تجربه به یاد موندنی رو دوباره با شما تکرار کنیم... ...
6 اسفند 1392

خوابهای طلایی

  هنری که اخیرا خیلی بهش علاقمند شده ام، عکاسی شبانه از عشق کوچولومه، عکس اول، مربوط به اولین شبی است که ژوانی بعد از اینکه از شیر گرفتمش تا صبح تو تخت خودش خوابید... دیدن آرامش تو آرومم می کنه آرام قلبم...   ...
23 بهمن 1392