ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

عکسهای ژوانی در ماه یازدهم

اینجا ژوان حاضر شده با مامی بره سر کار، آخه بعد از سفر عیدمون چون ژوان حدود یک ماهی روز و شب با من بود خیلی به من وابسته شده بود و با هیچ کس تنها نمی موند و من تصمیم گرفتم برای اینکه دوباره به مامان عادت کنه و ما رو کنار هم ببینه اون روز سه نفری بریم سر کار، ولی چشمتون روز بد نبینه که ژوان تمام راه برگشت رو  تا خونه گریه کرد و دوست داشت بیاد بغلم، من هم داشتم رانندگی می کردم و نمی تونستم بغلش کنم، جیگرم براش کباب شد، چه اشکی می ریخت نازدار... تازگیها هم که نمی ذاره هیچ کاری براش بکنم و دوست داره خودش کارهاشو بکنه، تا می آم موهای خوشگلشو برس بزنم زود برس رو ازم می گیره و ... آخه تو نفسمی دخترم... گاهی...
31 ارديبهشت 1392

اولین عیدی ژوان

وقتی به برنامه های عیدمون فکر می کنم دونه دونه یه چیزهایی یادم می آد که اینجا نگفته بودم. بعضی چیزها و خاطرات رو خیلی دوست دارم  که برات دقیق تعریف کنم، مخصوصا اولین های زندگیت رو.  الان داشتم به کادوی اولین تولد ژوانی فکر می کردم که یادم افتاد اولین عیدی اش رو هم خوبه اینجا  عکسش رو بذارم که براش یادگاری بمونه، ما آخرین روزهای سال، خیلی سرمون شلوغ بود و نتونستیم  عیدی ژوان رو بخریم.  بهتر هم شد چون چیزی رو که دوست داشتم به عنوان اولین عیدی به ژوان کادو بدیم تو کانادا پیدا کردم و از اونجا براش گرفتیم، یه گوزن چوبی راکینگ که یه جورایی سمبل اونجا هم هست... این هم عکسشه:   دو سه تا خاطره هم از اونجا دار...
23 ارديبهشت 1392

از پارسال تا امسال...

آخه دختر نازم تو داری با من چه می کنی؟ تو هنوز نمی دونی که وقتی صبح چشمهاتو باز می کنی و می بینی دو تا چشم درشت خوشگل قهوه ای دارن نگات می کنن و یه دست گرم کوچولو آروم روی صورتت حرکت می کنه یعنی چی؟ آره عزیز دلم، صبح زیبای امروز من اینجوری شروع شد، وقتی بیدار شدم دیدم تو هم بیداری و خیلی آروم و بی سر و صدا خیره شدی به من و داری صورتمو آروم لمس می کنی و ناز می کنی، من همه حرکات و کارهات رو عاشقانه دوست دارم عشق کوچولوی من... و باز هم یاد پارسال همچین روزهایی افتادم که خیلی از صبح ها با تکونها و حرکات نرم و موزون تو توی دلم بیدار می شدم و امسال نگاه زیبات رو هم دارم، دستهای گرمت رو هم دارم، پاهای کوچولوت رو که وقتی شیر می خوری و می خوابی و...
20 ارديبهشت 1392
1