ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

سبک زندگی

1392/9/5 2:22
نویسنده : مامي
761 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نمی شه که این منم و سبک زندگیم بعد از تولد ژوان تا این حد عوض شده، تا این حد که الان ساعت 12:30 نیمه شبه و من در حال آشپزی هستم!!!!!!!!!!

آشپزی برای نهار  فردا ظهر که از استخر بر می گردیم و از گرسنگی هلاکه شرمنده اش نباشم ....

باورم نمی شه خودمم، زهره ای که تا پیش از این شاید هفته ای یک بار می رفت تو آشپزخونه و اغلب اوقات با غذای بیرون و غذای خریداری شده از خیریه و غذاهای حاضری یا غذاهایی که مامان می داد روزگار رو می گذروند و تا گرسنه اش نمی شد یادش نبود که باید برای غذا فکری بکنه، الان هر شب قبل از خواب داره به صبحانه، نهار و شام فردا فکر می کنه، داره به این فکر می کنه که فردا با دختر کوچولوی خودش چی بازی کنه، چه جوری سرگرمش کنه، چی بهش یاد بده و چه جوری خوشحالش کنه... 

تازه وسط آشپزی در نیمه شب هوس وبلاگ نویسی هم می کنه و در این میان چندین بار هم باید بره به دخترش که شبها خیلی زیاد و تند تند بیدار می شه، شیر بده و دوباره بخوابوندش بعد دوباره آشپزی اش رو از سر بگیره....

بله این منم، البته این هم بگم که همین الان هم خیلی وقتها در خصوص موضوع غذای خودمون و ژوان، کمکها و یاریهای پوریا و همین طور شخصیت مهربون، و بدون توقعشه که به دادم می رسه و خیالم رو خیلی وقتها راحت می کنه...  خدای مهربونم همینجا ازت می خوام که خودت یار و یاور پوریای خوبم باشی و همیشه و همه جا دستش رو بگیری و بهترینها رو براش رقم بزنی، آمین ...

 

راستی تقریبا بیست روز پیش رفتم پیش مشاور برای خواب ژوان، توصیه هاش برام خیلی جالب بود که چندتاییش رو خب خودم می دونستم و رعایت می کردم مثلا اینکه کودک قبل از خواب شبانه شام خوبی خورده باشه، خسته باشه مثلا یک آب بازی یک ساعته بکنه، بعدش ماساژ و شیر و قصه و لالایی و بعد هم خواب، و اینکه هر بار بیدار می شه و شیر می خواد گریه اش بدون پاسخ نمونه و حتما بهش شیر بدم اما بهتره قبل از شیر اول بهش آب بدم و بعد شیر، اما نکته ای که هیچ وقت فکر نمی کردم روی خواب شبانه کودک اینقدر تاثیر منفی داشته باشه تماشای تلویزیون و هر نوع فیلمی بود، ما هم از همون روز فیلم دیدن و سی دی های بیبی آینستین رو ممنوع کردیم ، دو سه شب اول خیلی خوب بود و ژوان حدود سه ساعت خواب پیوسته داشت!!!! ولی بعد از اون دوباره وضعیت خوابش تقریبا مثل قبل شده و خیلی تند تند بیدار می شه، نمی دونم چرا؟؟؟؟؟

البته روانشناس محترم گفتند که تاثیر این اقدامات ممکنه دو سه ماهی طول بکشه و نباید زود دلسرد و ناامید بشم و باید همین روند رو ادامه بدم .... این هم گفتم که شاید برای مامانهایی که شرایط خواب کوچولوشون شبیه ماست مفید باشه.

و دیگه اینکه رشد کلامی ژوانی تو این مدت یک پیشرفت جهشی داشته و من در شگفتم که تازگیها خیلی از کلماتی رو که می شنوه خیلی زیبا و بامزه تکرار می کنه:

اگ: عکس

آیی: ماهی

تم تم: کم کم

دا دا: تاب تاب

با: پا، کفش، صندل و ...

مامی: مامی

ددی: ددی ، بابا (این رو از بیبی آینستین یاد گرفته و ما خودمون هیچ وقت این لفظ رو به کار نمی بردیم.)

مامنی، مامانی: مامانی

دایی: دایی

نانا: هانا

ننا: دنا

اموم: حموم

اما: حمام

آب بالی لی لی لی: آب بازی

با: بال، توپ (این هم از بیبی آینستین یاد گرفته)

نی نی: نی نی

تی تی: کیتی (عکس روی ظرف غذاش)

شششششش: پیشی

بخ: بخور (وقتی می خواد به عروسکهاش غذا بده)

تتا: کتاب

آبو: رنگ آبی

آبو: جارو

ماه: ماه

 

و  اینکه الان ژوانی رنگ آبی رو  تقریبا می شناسه و وقتی ازش می خوام مکعب آبی رو بهم بده بیشتر وقتها این کار رو درست انجام می ده...

برج هوشش رو هم پریشب تونست خودش به تنهایی مرتب کنه و من رو کلی ذوق زده کرد. دیگه از خوشحالی دیدن این صحنه نمی دونستم چی کار کنم، خیلی هم بامزه هر کدوم از حلقه ها رو که اول اشتباه می ذاشت با خودش می گفت: "ده" یک ده کشیده به معنی " نه "، و بعد حلقه درست رو پیدا می کرد و می ذاشت سر جاش، قربونت برم فسقلی من که این روزها بیشتر از هر کلمه دیگه ای می گی "ده"، از صبح تا شب هزار بار  و تقریبا در پاسخ به هر سوالی "ده"، "ده"، "ده"، "ده"...

 

از بین اندامهای بدن هم دست، پا، ناخن و چشم رو که می شناخت حالا مو، گوش، بینی، زبون و دهن هم بهشون اضافه شده...

قرتی من عاشق لاک زدنه و بیشتر روزها صبح که از خواب بیدار می شه قبل از خوردن صبحانه به درخواست خانوم مراسم لاک زدن داریم، اصلا شیشه لاک رو که می بینه کنترل خودش رو از دست می ده و تا براش لاک نزنی آرامشش رو به دست نمی آره، گاهی اوقات هم می خواد خودش لاک بزنه و دیگه هیچی واویلااااااااااا  :)))))))))))

بعد هم هر کی بهش می گه ژوان ناخنهات چه قشنگ شده یک لبخند نازی می زنه و دستش رو می آره جلوی صورتش و ناخنهاش رو نگاه می کنه، آخه نفسمی تو دخترم...

 

خب من دیگه غذام آماده شد، برم جمع و جورش کنم و بخوابم که فردا صبح باید زود بیدار شم و خیلی کار دارم ...

 دوستان خوبم ممنون که ما رو می خونید و وقت با ارزشتون رو به ما هدیه می دید...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانه کیاناوهانا
5 آذر 92 21:01
سلام دوستم بعد از اینکه تبادل لینک کردیم این اولین کامنته که براتون می زارم خوشحالم که ژوان عزیزم با هانا فسقلی من هم سن هستن واز خوندن وبلاگتون لذت می برم برای ژوان عزیزم
مامي
پاسخ
ممنونم عزيزم ، من هم خوشحالم كه هم خودم و هم ژوان دوستهاي خوبي مثل شما داريم، شما هم از طرف من دخترهاي گلت رو ببوس...
آیدا مامان آرشیدا
7 آذر 92 14:02
سلام خانمی . زهره جون سبک زندگی هممون از وقتی نی نی اومده اینجوری شده. منم دقیقا مثل شما بودم حالا بیا ببین چی شدم ...... ژوان جون رو ببوس. به ما هم سر بزن خوشحال میشیم.
مامي
پاسخ
بله ديگه آيدا جون، خدا رو شكر كه مادر شديم و بايد حسابي منعطف باشيم و خودمون رو با شرايط جديد وفق بديم، الهي كه خدا خودش بهمون انرژي و توان مضاعف بده .... وبلاگ آرشيدا جون رو هم حتما مي آم مي خونم عزيزم...
اسپاترا
8 آذر 92 7:10
سلام زهره جون آره عزیزم فقط این رو میدونم زمانی که هر زنی مادر میشه تمام فکر و ذهنش میشه بچه و این بچه ها در جایگاه اول ذهنشون قرار دارن همچین که خودشون رو فراموش میکنند. امیدوارم که همیشه در کنار خانواده عزیزت سالم و سلامت باشی ژوانی خوشگلم رو هم از طرف خاله ببوس راستی زهره جون نظر خصوصیت رو چک کن برات رمز عکسهای آدریان رو فرستادم
مامي
پاسخ
اسپاترا جون سلام، من همون روز كه رمز رو برام گذاشتي عكسهاي زيباي آدريان عزيزم رو ديدم و خيلي لذت بردم، و براش كامنت هم گذاشتم ولي مثل اينكه ثبت نشده، ولي دوباره مي آم ميبينم عكسهاي آقا كوچلولو رو ، براش هم مي نويسم....
مامانه کیاناوهانا
12 آذر 92 11:07
خصوصی
مامي
پاسخ
مرسی عزیزم