ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

عشق کوچولو

1392/11/22 4:38
نویسنده : مامي
1,400 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر خوبه وقتی عشق کوچولوت، بعد از یک روز آروم و شاد دستش رو بندازه دور گردنت رو راحت به خواب بره...، یعنی هلاک این کاراتم من نازنینم. امروز صبح دختر خوبم خیلی خوش اخلاق از خواب بیدار شد و روز زیبایی رو برام به وجود آورد، خیلی باهم بازی کردیم و کنار هم آروم بودیم، فکر می کنم خیلی به این آرامش نیاز داشتم، تو دو سه روز گذشته ژوانی درگیر در آوردن دندونهای جدید بود (دندون 3 چپ و راست، بالا و پایین) و اوضاع اخلاقی و رفتاری به شدت به هم ریخته ای داشت، کاسه صبر مادر هم حدی داره و بالاخره لبریز می شه، مخصوصا که دختری تا صبح جیغ زده باشه و گریه کرده باشه و مرتب گفته باشه "اییت" یعنی یه چیزی داره اذیتم می کنه، تماشای زجر کشیدن پاره وجودت از یک طرف به هم می ریزدت، از یک طرف هم فکر اینکه 7 صبح باید بیدار بشی و بری سر کار و ساعت 4:30 صبحه و تو هنوز حتی یک دقیقه هم نخوابیدی، عیب نداره به امید خواب ظهر شنبه بیدار خوابی جمعه شب رو تحمل می کنم و شنبه صبح می رم سر کار ولی امون از وقتی که برنامه خواب خانوم کوچولوی خوشگلم به هم ریخته و ظهر هم نمی خوابه، دیگه هیچی از من باقی نمی مونه و شنبه شب می شم یه چیزی که حتی نمی تونم خودمو تحمل کنم چه برسه بیقراریهای دخترم رو که مشکل دندون در آوردن داره و احساسات مادر هم خیلی زود بهش منتقل می شه و به خاطر عصبی بودن مادرش اون هم عصبی تر و بیقرارتر می شه و دیگه هیچی، احساساتی منفی تو وجودم ایجاد می شه که هیچ وقت تجربه شون نکرده بودم... ولی بالاخره می گذره، چه خوب چه بد می گذره، و امروز عزیز دلم جبران می کنه و می شه همون عشق کوچولوی خودم مثل همیشه .... اتفاقات این دو سه روز تا حدی بهم نشون داد که اونطور که همیشه فکر می کردم صبور نیستم بلکه این تویی که باعث شدی من بتونم تصور کنم که صبورم، از کوره در رفتن خودم رو دیدم  بالاخره....  البته درونا خیلی اذیت شدم ولی خیلی سعی کردم که خودم رو مدیریت کنم، تو برخورد با پوریا که نتونستم ولی خیلی تلاش کردم که تو لحظاتی که عصبانیم پیشت نباشم  و خشمم  و حال بدم رو کنترل کنم...

نمی دونم چی بگم؟؟؟؟؟ دو تا از دندونهای جدید دخترم هم در اومد و شرایط دوباره آروم شده...، خوبه حالا دو روز در هفته بيشتر سر كار نمي رم!!!....

 

 

یک کم هم بگم از کلمه های جدید دختری: سه چهار شب پیش ژوانی برای اولین بار اسم "پوریا" را بعد از من با تن صدای معروف خودش صدا کرد و گفت "بایااااا" و یک بار دیگه لبخندی از ته دل به روی لبهای ما آورد. حالا هم گاهی می گه "پوپو"، "بایا" "پیا" و گاهی هم "بابا"

دوغ

بببو: شیرکاکائو

حمام

جوجو

باب:قلب (تیکه های پازلشه)

بف: برف

بف، رف: رفت

اگ، اد: عکس

اپ تاپ:لپ تاپ

پات: پارک

تات: لاک

تخت

خواب

خوابید

خوابده: خوابیده

این

دست

پا

چش: چشم

مو

ابو:ابرو

تپ: کفش

داغ

ارد:سرد

ادوش، ادو: خرگوش

هبا: هوا

دائو: دارو

تخ: تلخ

هوب: خوب

بده

اوتو: اتو

اوتو: موتور

ادو: الو

اوشو: چوب شور

پاکور: پاپ کرن

ماه

ببعی

مااااا: گاو

اوش: خوک

ایسی: خرسی

منون: میمون

مننون: ممنون

میسی: مرسی

در

فوت فوت: شمع

غن: روغن

اباب: انواع گوشت کبابی و خورشتی

ته سین: ته چین

پاتا: پاستا

آتیش

اییت: اذیت

انیا: از اینا

دین دین: بلز

توپ

عسک: عروسک

دایی

علی

اتی: متین

عمی: عمه

عسه: عسل

هانا

آیدا

دنا

آتام: آرشام

محمح: محمد امین و محمد رضا

آودام: افتادم

ریخ: ریخت

پیس: اسپری

خیلی کلمه های دیگه هم می گه که یادم اومد می آم می نویسم.

 

دو تا جمله دو کلمه ای هم داره که بین دو تا کلمه چند لحظه صبر می کنه و می گه:

بابا   خوابید: بابا خوابید.

اوتو    رف: موتور رفت.

 

و اما کلمه های انگلیسی که هم تلفظ می کنه هم با زبان اشاره که از بیبی اینشتین یاد گرفته اشاره می کنه و مفهومشون رو هم می دونه:

ball

eat

kiss

baby

book

 

یک سری هم عکس آماده آپلود دارم که انگار سایت مشکل داره نتونستم آپلود کنم، فردا دوباره امتحان می کنم...

 

حب این بود ابراز احساسات  امروز من هم خوشایند و  هم غم انگیز ....

دختر قشنگم بیشتر از همیشه دوستت دارم، از بوسیدنت سیر نمی شم عزیز دلم، چی کار کنم؟؟؟؟...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

جیران بخشنده
22 بهمن 92 19:21
قربون تو ژوان ناز و شیرین زبون
مامي
پاسخ
مرسي جيران جون مهربون