ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

عزیمت به خونه مامانینا

1391/7/25 11:21
نویسنده : مامي
911 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 16 خرداد یازدهمین روزی بود که ژوان عزیزم به دنیا اومده بود و به زندگی ما یک حال و هوای خوب، یک رنگ و بوی تازه، و یک عشق زیبا و تکرار نشدنی داده بود. بهترین و شیرین ترین لحظات عمرمو کنارش تجربه می کردم.

تا امروز مامان خونه ما بود و با پوریا ازم مراقبت می کردند، اما حالا دیگه من باید می رفتم خونه مامانینا، صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و من شروع کردم به جمع کردن وسایل خودم و ژوان، این کار تا ساعت 4 بعد از ظهر طول کشید!!!!!!!!!!!!!!! بابا هم اون روز سر کار نرفته بود تا بیاد دنبال ما و ببردمون خونه خودشون. شبهایی که خونه مامانینا بودم پوریا هرشب از سر کار می اومد اونجا و چند ساعتی پیشمون بود ولی برای خواب بر می گشت خونه خودمون.

20 خرداد یعنی 15 روزگی ژوان سه نفری رفتیم خرید، رفتیم از جیلاردینو برای بابای پوریا کادوی روز پدر خریدیم. دخترم اصلا تو خرید اذیت نکردی و خیلی خوب بودی، البته ما هم سعی کردیم کارمونو سریع انجام بدیم تا شما زیاد اذیت نشی.  شب کادو رو رفتیم دادیم ولی باز برگشتیم خونه مامانینا.

دوشنبه 22 خرداد هم پوریا رفت و برای دختر گلمون شناسنامه گرفت. اسم دخترمون شد ژوان، یعنی میعادگاه عشق، گفتگوی عاشقانه، میعادگاه عشق من و پوریا، نشانه عشق من و پوریا، تجلی و تظاهر عشق من و پوریا... دختر نازم برای انتخاب اسمت خیلی فراز و نشیب داشتیم، خیلی فکر کردیم و کتاب خوندیم. من و پوریا که خیلی این اسم رو دوست داریم امیدوارم خودت هم اسمتو دوست داشته باشی عزیزم.

چند تا عکس هم از روزهایی که خونه مامانی بودیم برات بذارم عزیزم:

 

 

همیشه خواب راحت و آرام داشته باشی دخترم

 

عزیز دلم اینجا برده بودمت بشورمت و پوشکتو عوض کنم

 

یک روز هم پری جون برامون پلو مخلوط درست کرد و آورد اونجا با هم نهار خوردیم.

پنج شنبه 25 خرداد هم مامان بچه هارو به مناسبت روز پدر دعوت کرده بود. البته روز پدر که هفته پیش بود ولی مامان به خاطر اینکه من حالم یک کم بهتر شه و تو روزهایی که هنوز خوب نشدم دور و برم شلوغ نباشه مهمانی رو عقب انداخت. این اولین مهمانی بود که تو دختر نازم در سن 20 روزگی توش شرکت داشتی. این هم دو تا از عکسهای تو توی مهمانی که دایی علی ازت انداخته:

قربون اون رنگ خوشگل چشمات برم من نازنازم

 

چه خواب آرومی وسط اون همه سر و صدا عزیز دلم

 

 اون شب ما دیگه برگشتیم خونه خودمون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)