ژوانی عشق مامانی
شعر گفتم: ژوانی عشق مامانی ژوانی عشق مامانی
قربونت برم دختر خوبم که همه کارهات به موقع، همه چیزت به جا، همه حرکاتت خواستنی، همه صداها و حرفهات دلنشین و...
دوست دارم ماجرای خواب ظهر یکشنبه 15 بهمن رو برات تعریف کنم. از سرکار که برگشتم ساعت حدود 2 بود، اومدیم بالا بهت شیر دادم و می خواستم بخوابونمت. کنار هم رو تخت دراز کشدیم و من دیدم داری خیلی قشنگ، عمیق و طولانی نگاهم می کنی. فهمیدم حسابی خوابت می آد. یک لحظه با دیدن نگاه زیبات و پای کوچولوت که از پتو زده بود بیرون عشقی که بهت دارم صدهزار برابر شد . احساس کردم باید قدر این روزها رو که دارند اینقدر تند تند می گذرند خیلی بدونم. اومدم جلو و شروع کردم به بوسیدن صورتت. همه جای صورتت رو 500 بار آروم بوسیدم و حسابی قربون صدقه تو یکی یه دونه خودم رفتم. تو هم یهوووووو وسط بوسه های من خوابت برد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یه خواب آروم و راحت ...و بعد من هم کنار تو راحت خوابیدم، یک خواب خیلی راحت... خیلی لذت بردم، باز هم غرق عشقت شدم ژوانم
عزیز دلم نشستنت که خیلی وقته کامل شده، سه شنبه 17 بهمن یعنی وقتی 8 ماه و 12 روزت بود برای اولین بار پوزیشن ساید سیتینگ رو هم گرفتی آفرین به تو دخترم
چهارشنبه 25 بهمن هم رفتیم آزمایشگاه دکتر ایزددوست برای کشت ادرار شما خانم گوگولی مگولی، آخه دکتر متواضع برای کنترل روند وزن گیریت خواسته بود که این آزمایش رو انجام بدهیم. اون روز هم قرار بود کارگر بیاد خونه رو تمیز کنه ولی بدقولی کرد و نیومد و من هم گفتم حالا که سر کار نرفتم و خونه ام بریم آزمایشگاه و این کار رو انجام بدیم... تو دخترم مثل همیشه همکاریت عااااااااااااااااااااااالی بود. البته قبل از رفتن من حسابی بهت آب دادم و تو راه هم کلی شیر خوردی و خلاصه وقتی رسیدیم ازمایشگاه و لباس و پمپرزت رو درآوردم تو پنج دقیقه بعد کاری رو که باید می کردی کردی و کارمون خیلی سریع، خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم، تموم شد. خانمه که تو آزمایشگاه نمونه گیری رو انجام می داد گفت باورم نمی شد اینقدر سریع ژوان کوچولو دستشویی کنه می گفت بعضی مادرها می آن 2-3 ساعت برای گرفتن نمونه معطل می شن ... ولی شما گلی دیگه دخترم. گل چه جوری می شه؟ همینجوری که تو هستی... همه چیزت خوبه، همه کارهات عالیه... ماهی عزیزم.
سه شنبه 28 بهمن ( 8 ماه و 22 روزت بود که) حدود ساعت 4 بعد از ظهر برای اولین بار رو به جلو سینه خیز رفتی، مامان هم خونه ما بود. نمی دونم چرا هر وقت حرکت جدیدی می کنی اینقدر خنده ام می گیره، خلاصه اون روز هم کلی با مامان از تماشای سینه خیز رفتن تو ذوق کردیم و شاد شدیم و خندیدیم.
و در تاریخ 2 اسفند هم تونستی 4-5 ثانیه خودت رو تو پوزیشن کوادروپد (چهاردست و پا) نگه داری و در همین روز یاد گرفتی دست بزنی و برای مامی دس دسی کنی. 2-3 روز بود که دس دسی رو باهات تمرین می کردم ولی فکر نمی کردم اینقدر زود یاد بگیری... به افتخار ژوان دست دست دست دست
جمعه شب هم مامان حمید و سمیرا رو تو رستوران سندباد هتل پارسا پاگشا کرد. ما هم رفتیم ولی قبلش من یه کم نگران بودم که نکنه تو اذیت شی اخه حدود سه ساعت برنامه رستوران طول می کشید و سر و صدای آهنگ هم ممکن بود اذیتت کنه، ولی نه خییییییر، به هممون خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو اینقدر دست زدی و با اون پاهای کوچولوت نانای کردی که نگو...، همه خیلی کمک کردند و اصلا اذیت نشدیم و مثل همیشه خیلیییییی بهمون خوش گذشتو جای همگی خالی...
فردا هم وقت دکتر داریم برای چک آپ 9 ماهگی ژوانی ...