عکسهای ژوان در آغاز ماه نهم
این عکسها رو قبل از رفتن به عروسی حمید انداختیم، خدا رو شکر ژوان تو عروسی عااااالی بود و با همه خیلی خوش اخلاق بود و حسابی هم زده بود زیر آواز...
خنده روی قشنگم هر روز بیشتر از روز قبل دوستت دارم...
این هم یکی دیگه از ژست های خیلی خانومانه و مودبانه ژوان کوچولو
اینجا هم که دیگه کاملا واضحه، در حال وروجک بازی زیر صندلی ها و کاملا علاقمند به دوربین...
چند وقتیه که عاشق پیدا کردن صندل و دمپایی شدی
داری برای خوردنش برنامه ریزی می کنی ها....
گاهی شیطون بلا، گاهی هم اینجوری آروم و متین، هر جوری باشی خیلی دلمونو می بری عروسکم...
یاد گرفتی برای درآوردن صدای عروسکت باید دکمه هاشو فشار بدی، هر کدوم هم که من بهت بگم همونو فشار می دی و مفهوم گفته منو کاملا درک می کنی...
موش موشک حاضر شدی کجا بری؟
آره تو عزیزم، تو رو می گم، همه حرفهام راجع به توئه...
این خنده های زیبات منو با خودش می بره رو ابرها فرشته کوچولوی من
کجا رو نگاه می کنی فسقلیییییییییییییییی؟؟؟؟
خب بالاخره این صندلی کالسکه اندازمون شد و نشستیم روش، مثل اینکه خیلی هم دوسش داریم، آره؟...
جانم نفسم؟
اگه دوقلو بودی اینجوری می شدیا
این هم آخرین عکس این پست، مال شبیه که نشستی روی کالسکه و به من و بابا پوریا اجازه دادی بعد از مدتها سر میز غذا بخوریم...