ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

اولین عیدی ژوان

1392/2/23 23:44
نویسنده : مامي
909 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی به برنامه های عیدمون فکر می کنم دونه دونه یه چیزهایی یادم می آد که اینجا نگفته بودم. بعضی چیزها و خاطرات رو خیلی دوست دارم  که برات دقیق تعریف کنم، مخصوصا اولین های زندگیت رو.

 الان داشتم به کادوی اولین تولد ژوانی فکر می کردم که یادم افتاد اولین عیدی اش رو هم خوبه اینجا  عکسش رو بذارم که براش یادگاری بمونه، ما آخرین روزهای سال، خیلی سرمون شلوغ بود و نتونستیم  عیدی ژوان رو بخریم.  بهتر هم شد چون چیزی رو که دوست داشتم به عنوان اولین عیدی به ژوان کادو بدیم تو کانادا پیدا کردم و از اونجا براش گرفتیم، یه گوزن چوبی راکینگ که یه جورایی سمبل اونجا هم هست...

این هم عکسشه:

 

دو سه تا خاطره هم از اونجا دارم که یادم رفته تعریف کنم، اولیش مربوط به آهنگ مورد علاقه ژوانه، آهنگ آخرین نفس مازیار فلاحی، وای که ژوان ذوقی می کرد وقتی این آهنگ رو می شنید و سر بعضی نتهای خاصش اینقدر قشنگ و بامزه سرش و دستهاشو تکون می داد که ما واقعا از خنده غش می کردیم، هر وقت ژوان خسته و کسل می شد این آهنگ رو براش می ذاشتیم و خانم می شدن یه دختر شاد و خنداااااااااااااااااان، مخصوصا وقتهایی که تو ماشین بودیم، آخه یکی از مشکلاتی که ما اونجا داشتیم این بود که ژوان بیشتر از یک ربع نمی تونست نشستن توی صندلی ماشین رو تحمل کنه و خیلی دوست داشت که تو بغل من باشه، حالا اینجا تو ایران چون قوانین خیلی جدی ای ما در این زمینه نداریم هر وقت که ژوان تو ماشین بیقرار می شه من بر خلاف میل باطنیم کمی بغلش می کنم تا آروم شه یعنی از توی صندلیش برش می دارم، ولی تو کانادا از این خبرها نیست، قانوناشون بسیار جدی و سرسختانه و واقعا قانونه، بچه توی ماشن فقط و فقط باید توی صندلی خودش بشینه وگرنه جریمه داره سنگیییییین و تپل، ژوان ما هم که عادت به این سخت گیری ها نداشت و روزهای اول این برای ما واقعا به یک مشکل تبدیل شده بود و ما فقط می تونستیم ژوان رو با این آهنگ آروم کنیم و البته گاهی هم با آیتم های بیبی آینستین مخصوصا لالابای تایم که ژوان خیلی دوسش داره و اونجا به خاطر اینترنت عالی که وجود داشت خیلی راحت با گوشی از یوتیوب براش سرچ می کردیم و همگی تو ماشین باید به خاطر خانم  خانما حدودا یه ده باری آخرین نفس رو گوش می کردیم که حالا باز هم خوبه که این آهنگ واقعا قشنگه و آدم از گوش کردنش خسته نمی شه، یه چند باری هم لالابای تایم رو می دیدیم تا به مقصد برسیم دیگه آهنگهای دیندین دین دیری دین دین دین بیبی آینستین ها رو همه حفظ شده بودیم و تو خواب هم خوابشونو می دیدیمخندهخندهخندهخنده

این هم بود چند خاطره از ژوان و کارهاش باز هم در نوروز 92، فکر کنم حالا حالاها پستهای من راجع به نوروز 92 باشه خندهخنده البته نه چون حدودا دو هفته دیگه تولد ژوانه و حال و هوای پستها می ره تو تولد و این چیزها، نظرم هم شاید در مورد شیوه برگزاری جشن تولدش عوض شه، فعلا کلی برنامه مختلف تو ذهنم دارم تا ببینیم کدومش عملی می شه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان نونا
23 اردیبهشت 92 2:15
ژوان خوشگم اگه دوست داشتی با رایان تبادل لینک داشته باشید
http://prince-ryan.niniweblog.com/

حتما عزیزم. خوشحال هم می شم...

پگاه
23 اردیبهشت 92 10:08
جیگر دختر شیرین و خوردنی رو برم من هزارماشاله خیلی خواستنی شده مامانی.
خوشحالم که سفرتون انقدر خوب بوده که خاطرات خوش زیادی رو براتون بجا گذاشته امیدوارم همیشه کنار هم خوش و سلامت باشید.

قربونت برم پگاه جون

مامان بانو
30 اردیبهشت 92 12:56
هیهههههه... عیدیشو ببین... چه خوشگله
مامان بانو
30 اردیبهشت 92 12:57
هیهههههه...
عیدیشو ببین...
چه خوشگله
مبارکش باشه ایشالا...



مرسی مریم جون