سال نو
چه سال خوبی بود سال 91. دلم می خواد اول همه جملاتم بگم خدا رو شکر. سالی که گذشت خاصترین سال زندگی من و زندگی مشترک من و پوریا بود. یادمه خیلی از روزهای بچگیمو که خاله بازی می کردم و تو بازیهام همیشه مامان بودم و یه دختر ناز داشتم، همیشه تو رویاهام خودمو تصور می کردم که مامان شدم و دارم به دخترم شیر می دم یا می خوابونمش و می ذارمش تو تختش و ... و بالاخره زیباترین رویای من رویای مادر بودن در سال 91 به واقعیت تبدیل شد. ژوان عزیز ما در این سال زیبا متولد شد سال 91. چقدر هم زود گذشت امسال، فکر کنم به خاطر مشغله زیاد و درگیری بیش از حدمون بود که اصلا متوجه گذر زمان نبودیم . خیلی زود عید 92 از راه رسید. خدا رو شکر که اگر هم مشغله مون زیاد بود همه اش خوب بود و لذتبخش.
ما هنوز در سفر هستیم و خیلی سرمون شلوغه فعلا یک عکس از ژوان و سفره هفت سینمون می ذارم و به زودی می آم و از تعطیلات سال نو تعریف می کنم. بهترین آرزوها رو برای همه در سال 92 دارم...
گرفتن عکس های بیشتر یا عکس تکی ژوان با سفره هفت سین به خاطر تحرک بیش از حدش اصلا امکانپذیر نبود، وای ژوان اگه بدونی که با این سفره و چیزهای توش چه کردی!!!! همه اش می خواستی همه چیزو بکشی و بریزی و بپاشی...
یه لحظه یاد هفت سین پارسالمون افتادم که من و پوریا دوتایی با هم و با کلی ذوق و شوق چیدیمش و به جای تو و برای نشون دادن حضور زیبای تو توی زندگیمون چند تا از عروسکهاتو گذاشتیم سر هفت سین ولی امسال عزیز دلم خودت سر هفت سین کنارمون بودی، در آغوشمون بودی و تمام دعاهای هنگام تحویل سال نو برای تو بود، خدا جونم باز هم شکرت...