سفر نوروزی ما: کانادا
امروز داشتم فکر می کردم که من چرا نمی تونم بیام وب ژوان رو آپ کنم؟ واقعا سرم شلوغه، از وقتی از مسافرت برگشتیم حدود دو هفته ای می گذره و من بالاخره تونستنم وقت پیدا کنم و چند تا از عکسهای ژوان رو بذارم. حرف برای گفتن خیلی دارم از جاهای دیدنی تورنتو، مالها، رستورانها و مهمونی هایی که رفتیم و امکانات و قوانین فوق العاده بشردوستانه کانادا، نمی دونم می رسم همه رو اینجا بگم یا نه، آخه ژوان حدود یک ساعتی می شه که خوابه و ممکنه کم کم بیدار شه تو این یک ساعت هم من حسابی درگیر مرتب کردن خونه بودم آخه امشب تولد پوریاس و ما مهمون داریم، بگذریم... این هم از عکسهای ژوان در سفر نوروزی ما:
فرودگاه امام، ژوان قبل از سوار شدن هواپیما، ساعت حدود ٧ صبحه ما بارها و وسایلهامونو تحویل دادیم و منتظر نشستیم تا ساعت ٩ بشه و بریم سوار هواپیما شیم...
خدا رو شکر پروسه تحویل بار خیلی راحت انجام شد، من خیلی نگران این مرحله از سفر بودم آخه با بودن ژوان می دونستم که نمی تونم زیاد به پوریا کمک کنم ولی نگرانی من بی مورد بود و همه چیز خیلی خوب پیش رفت و ژوان هم در نهایت خانومی و آرومی با ما حسابی همراهی و همکاری کرد...
وروجک من قربون چال گونه و اون نگاه شیطونت برم من
موزه نچرال هیستری
این خانم سرخپوست داره میک آپ می کنه، ما هم خوشمون اومد و باهاش عکس انداختیم
یه جشن کوچولو هم برای ده ماهگی ژوان اونجا گرفتیم، خیلی جالبه که تو تورنتو هر چی که شما اراده کنید پیدا می شه هر نوع خوراکی از هر جای دنیا، از جمله کیک بی بی!!!!!!!!!!!!!!!! همینطور پیتزا در ب در، ساندویچ هایدا، خشکبار تواضع که سوغات اکثر شهرهای ایران رو داره خلاصه چیزی نیست که شما هوس کنید و اونجا نباشه...
این اردکه و توپه رو هم از دیسنی لند برای ژوانی گرفتیم...
ژوان و بابا پوریا در کنار آبشار پرابهت نیاگارا
سفره هفت سین رستوران شیراز در تورنتو
آخ که این شده بود بازی ژوان، یه چیزی بکشه روی سرش و بی حرکت بشینه بقیه رو نگاه کنه... ما هم که از خنده می مردیم وقتی این کارو می کرد...
و اما بازی ژوان با لپ تاپ و ...
یعنی می خندید و پا تکون می داد از شدت شادی...
این هم ژوان وقتی که داره از بازی با لوله جارو برقی حسابی لذت می بره...
لم میداد پای تی وی و بیبی اینستین نگاه می کرد...
این حرکتت و که شستتو می خوری بابا پوریا خیییییییلییییییی دوست داره، ...
شلوارو کشیدی روی سرت و ...
اون نگاه رو به دوربینتو خیلی دوست دارم من...
تو پستهای بعدی یک کم از کارهایی که تو این سفر کردی و جاهایی که رفتیم و اینا می آم تعریف می کنم. فعلا برم به بقیه کارهام برسم که الانه که بابا پوریا و مهمونها سر برسند...