ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

سفر به قبرس

هجدهم مهر بود و من در هفته پنجم بارداری به سر می بردم که با دنا رفتیم قبرس. پوریا ما رو برد فرودگاه. سفر خیلی خوبی بود. ولی من دائم باید مراقب چیزهایی که می خوردم و کارهایی که می کردم ، می بودم که البته این کار برایم خیلی شیرین بود چون احساس می کردم که دارم از نی نی نازم مراقبت می کنم. لیدرهامونم خیلی خوب و ماه بودند، سمی، نوید و بنجامین. هتلمون تو شهر لارناکا تو خیابان فینیگودز بود . خیابانی که سرتاسر رستوران و بار بود و موازی ساحل دریا واقع شده بود و ما ویو خیلی قشنگی از دریا داشتیم. آیاناپا و لیماسول هم رفتیم. از زیبایی دریای آیاناپا هر چی بگم کم گفتم. خیلی دوست دارم یک بار دیگه با پوریا برم آیاناپا... یک چیزهایی هم از اونجا برای ن...
18 مهر 1391

اولین چکاپ بارداری

فردای روزی که از قبرس یرگشتم رفتم مطب دکتر فاضل. گفت همه چیز عالیه. منم کلی سوال ازش داشتم وخیلی نگران بودم. آخه تو قبرس ناخواسته چیزهایی پیش آمده بود و من می ترسیدم که به نی نیم آسیبی رسیده باشه، ولی دکتر خیالم رو خیلی راحت کرد و منو کلی از نگرانی درآورد.
18 مهر 1391

دومین چکاپ در مطب عمو حمید

دوم آبان بود. من و پوریا با هم رفتیم مطب عمو حمید. آخه من بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفته بودم که برای مراقبتهای بارداری و زایمانم تحت نظر عمو حمید ، عموی بابا پوریا ، باشم. با برخورد خیلی خوبی از طرف عمو روبرو شدم . راستش اصلا فکرشو نمی کردم.خودش تا ما رو دید گفت بارداری؟ منم با کلی خوشحالی گفتم بله . عمو برام پرونده تشکیل داد و یک عالمه ازم سوال پرسید و یک سونوگرافی هم تجویز کرد. فردایش بود که رفتم سونوگرافی. صدای قلب نی نی جونمو نتونستم بشنوم ولی ضربان قلبشو دیدم. خیلی تند می زد. خیییییلی...  خدایا چقدر این موجود کوچولو رو دوست دارم...
18 مهر 1391

بوی همه چیز عوض شده

هفته چهارده بارداریم بود  و من کم کم داشت حالم بهتر می شد. روزها خیلی سر حال بودم و راحت می رفتم سر کار، ولی از عصر به بعد دیگه بی حال می شدم و حالت تهوع داشتم. چیزی که برام جالب بود این بود که بوی همه چیز رو یه جور دیگه حس می کردم. خیلی میوه می خوردم، یک روز (هفده آذر 90) سر کار داشتم موز می خوردم به نظرم اومد موز بوی ماهی می ده  ولی چون می دونستم برای رشد نی نی کوچولوی عزیزم لازمه می خوردم . البته اوایل بارداریم چون زیاد نمی تونستم چیزی بخورم اغلب اوقات گرسنه بودم و شدیدا ضعف داشتم و تنها چیزی که می تونست یک کم حالمو بهتر کنه همین موز بود. ...
18 مهر 1391

سونوگرافی با پوریا

سوم دی بود که با پوریا رفتیم سونوگرافی بیمارستان دی. سن نی نی رو 16 هفته و دو روز اعلام کرد. وزنش هم 135 گرم بود ولی نی نی کوچولو پوزیشنش جوری نبود که بشه جنسش رو تشخیص داد، البته دکتر گفت حدس می زنم دختر باشه، از شنیدن این جمله هیجان و حس خیلی خاصی بهم دست داد. آخه همیشه دلم می خواست یک دختر داشته باشم. از خدا خواستم که حدس آقای دکتر سونوگرافیست واقعا درست باشه، البته سلامتی نی نی برام خیلی خیلی مهمتر بود ولی حالا که دکتر این حرف رو زده بود دوست داشتم که حدس و تشخیص احتمالیش درست باشه. پوریا با موبایلش از تمام مراحل سونوگرافی فیلمبرداری کرد و برای اولین بار صدای ضربان قلب نی نی خوشگلمونو شنید. دخترم نمی دونی چ...
18 مهر 1391

آزمایش کوادمارکر

پنجم دی بود که صبح قبل از رفتن به سر کار رفتم بیمارستان دی برای انجام آزمایشهای غربالگری (کوآدمارکر) و دیابت و ... . قرار شد جوابش بیست و یکم آماده شه. خدا رو شکر همه چیز نرمال و خوب بود و هیچ مشکلی در کار نبود. این روزها درگیری دیگه ای که داشتم، کارهای تسویه حساب دانشگاه بود که با حال و روزی که من داشتم خیلی سخت و طاقت فرسا شده بود. با پوریا پایان نامه رو به تعداد کافی تکثیر کرده بودیم و من باید می رفتم بقیه کارهای تسویه حساب و گرفتن امضا ها رو انجام می دادم، که چند روزی طول می کشید. ولی بالاخره این کار را هم انجام دادم و به قول دکتر حسینی مدیر گروهمان به درجه کارشناسی ارشد نائل شدم . روزی که می خواستم پایان نامه هارو که 8-9 جلد بودند بب...
18 مهر 1391

سونوگرافی دکتر شاکری

یک شنبه یازدهم دی ماه بود که رفتم سونوگرافی دکتر شاکری، بیمارستان پاستورنو. پوریا هم از سر کار آمد آنجا. ساعت حدود 8 عصر بود که نوبتمان شد و رفتیم تو. اول از همه دکتر شاکری هنوز دستگاه رو روی دلم نذاشته، گفت نی نیتون دختره، وااااای که چقدر خوشحال شدم، دوباره همون حس که تو سونوگرافی بیمارستان دی داشتم اومد سراغم، شادی، هیجان، عشق، عشق، عشق. دخترم، دختر نازم، من داشتم مامان یک دختر ناز می شدم، خدایا... همیشه بهتر از خودم آرزوهامو می دونستی و برام برآورده شون کردی، نمیدونم چه جوری باید ازت تشکر کنم. بعد هم آنومالی اسکن رو انجام داد و سالم بودن همه قسمتهای بدن نی نی جوجو رو چک کرد. خدا رو شکر سلامت نی نی جونمون هم تایید شد و از این بابت هم خیا...
18 مهر 1391