ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

کارهای بامزه ژوان در ماه پنجم

1391/8/25 0:55
نویسنده : مامي
687 بازدید
اشتراک گذاری

ژوان عزیزم دیگه چیزی نمونده که وب لاگت به روز شه، الان با یک کم تاخیر دارم برات می نویسم ولی اشکال نداره چون همه کارهاتو یادمه تا یکی دو روز دیگه هم وب لاگت کاملا به روز می شه و می رسیم به ماه ششم ...

عزیز دلم یکی از کارهای بامزه ات که خیلی منو می خندونه اینه که هر وقت دارم با لپ تاپ کار می کنم اینقدر بامزه سرتو می چرخونی سمت لپ تاپ تا بتونی مانیتور رو ببینی، گاهی وقتها که مانیتور تو میدون دیدت نیست یه حرکتهای بامزه ای می کنی و به زور کل بدنت رو می چرخونی تا بالاخره بتونی ببینی که من دارم اون تو چی کار می کنم... کنجکاو و بازیگوشی دیگه خوشگلم ، اینها همه علامت باهوش بودنته ژوان جونم...

از آب بازی تو حمام خیلی خوشت می آد و وقتی تو وان می ذارمت حسابی شالاپ و شولوپ راه می اندازی، از دیدن عکس خودت تو آیینه هم خیلی لذت می بری و همش به خودت لبخند می زنی، یکی از بازی هامونم همینه که با هم می ریم جلوی آیینه و شعر می خونیم و می رقصیم و میخندیم...کنترل گردنت دیگه کامل کامل شده و وقتی تو بغلم یا روی مبل تو پوزیشن نشسته قرارت می دم یا وقتی روی سوئیس بال می نشونمت و حرکتهای مختلف پوزیشن نشسته رو با هم تمرین می کنیم سرت رو سفت و محکم نگه می داری، دیگه اینکه همه چیز رو می بری سمت دهنت و می خواهی با استفاده از حسهای مختلف توی دهنت همه چیز رو شناسایی کنی از انگشتهای دست و پات گرفته تا لباسهات که روی تخت گذاشتم و می خوام برات بپوشونم و اسباب بازیهات و موها و شال مامی و پتوی خودت و کتابهات و خلاصه همه چیز خیلی هم دوست داری صفحه های کتاباتو مچاله کنی یک بار هم لبه کاغذ دستت رو برید و من این رو از روی رد خونی که روی کاغذ افتاده بود فهمیدم ولی فکر کنم خودت خیلی دردت نیومد چون اصلا عکس العمل بدی نشون ندادی.

اواسط همین ماه هم بود که خاله میترا اومد دیدنمون یک روز خیلی خیلی شاد رو با هم گذروندیم و قرار گذاشتیم یک روز بریم پیش طناز جون پالتو سفارش بدیم، روزی که رفتیم برای سفارش پالتو  شما خیلی دختر خوبی بودی عزیزم و حسابی باهامون همکاری کردی و خوش اخلاق بودی و مامی راحت تونست پارچه و مدل مورد علاقه اش رو انتخاب کنه، میترا که عاشقت شده همش می گه ژوان خیلی خوردنیه، ژوان خیلی ماهه، این هم بگم که تازگی ها یک کم هم خجالتی شدی و صورتت رو از کسانی که نمی شناسی برمی گردونی، اما برای من و بابا پوریا حسابی لبخند می زنی و دلمونو به دست می آری و شادمون می کنی، یک بار هم وقتی تو بغل مامانی بودی دستت رو یک کم بلند کردی و تو چشمام یک جوری نگاه کردی که یعنی بیا منو بگیر ، عزییییییزززززممممم، هر وقت هم که بابا پوریا از سر کار می آد خونه می آد جلوت و شروع می کنه باهات حسابی سلام و احوالپرسی و قربون صدقه تو هم دو تا دستهات رو می آری بالا و می ذاری روی صورت بابا، آخه کی به تو یاد داده این کارها رو، کی بهت یاد داده اینقدر تو دل برو و شیرین باشی، کی بهت یاد داده اینقدر ملوس باشی کوچولوی من؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!! چه زود داری بزرگ می شی دخترم...

عکسهای خوشگل ماه پنجم تولدت هم که تو پستهای قبلی برات گذاشتم، این هم چند تا دیگه از عکسهای همون ماه:

 

ژوان آخه تو خوشگل منی عزیزم، اینجا داری می ری خونه مامانی

 

آخی عزیز دلم اینجا اینقدر خسته بودی که تو حمام خوابت برد!!!!  و وقتی اومدیم بیرون هم هنوز خواب بودی!!!!

 

ژوان در حال مطالعه و بررسی کتاب رشد هوش

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

منیره
23 آبان 91 10:27
چقدر بامزه است ژوان جونی


مرسی منیره جان