آخ من به فدای تو عسلم
22 آذر بود. داشتم با تو دختر خوشگلم بازی می کردم و تو هم مثل همیشه پر جنب و جوش و پر سر و صدا سرگرم بازی شده بودی، به صداهایی که تولید می کنی خیلی دقت دارم، وسط بازی بودیم که دیدم داری می گی "آماماماماماماماما" آره گفتی "ماما" گفتی "مام" من قربون اون حرکت خوشگل لبهات وقتی که این کلمه رو تلفظ می کنی نفسم، چند دقیقه بعد هم "آبابابابابابابابابا" آره "بابا" گفتی، تو یک روز هم گفتی "ماما" و هم گفتی "بابا". اون روز پوریا مسافرت بود و پیش ما نبود. فرداش که پوریا بعد از چهار روز از ترکیه برگشت تو خیلی براش ذوق کردی و کلی دست و پا تکون دادی و چند بار کلمه "بابا" رو پشت سر هم تلفظ کردی. از اون روز بیشتر روزها هم که من از سر کار بر می گردم تا منو می بینی می گی "ماماماماماماما". هانا اینا می گن وقتی که من نیستم تو اصلا این کلمه رو نمی گی. دیگه فهمیدم که تو دختر کوچولوی من اسم مامی رو داری با مفهوم تلفظ می کنی، وای که چه عشقیه وقتی ژوان منو مامان صدا می کنه!!! یعنی از این قشنگتر و باارزشتر چیزی تو دنیا هست؟؟؟؟ من فدای تو دخترم بشم، عزیزم، عمرم، نفسم، عسلم، امیدم، هر چی بگم کم گفتم، باز هم نمی تونم بگم که چه احساساتی رو تو وجود من به وجود آوردی یکی یه دونه من...
قربون اون دستهای تپلیت هم می شم که هنوز هم موقع شیر خوردن دستمو یا لباسمو محکم می گیری و با اون یکی دستت هم پهلومو آروم ناز می کنی، آخه کی تو رو اینقدر مهربون و با محبت آفرید عزییییییییییزززززززززممممم؟؟؟!!!!!
تازگیها توی خواب خودت پوزیشنت رو تغییر می دی و خیلی دوست داری که به پهلوی راست بخوابی، خیلی خوشگل این کار رو می کنی عزیز دلم... من فدای پوزیشن انتخاب کردنت هم می شم نانازم...
یه چند تا عکس ملوس هم از آخرین روزهای 7 ماهگیت برات می ذارم
کوچولوی دوست داشتنی من عاشقتم
قربون اون خنده بی دندونت بشم من نفس مامی
فداااای نگاههات
خانوووووووم، باوقااااار، قشنگم، ژوااااااااانم
جونم دخترم؟؟؟؟؟
و حالا وقتی ژوان در سن هفت ماهگی در شو پالتو و بافت طناز جون و گلی جون مدل می شود...
اوا؟ چی شده دخترم؟
انگشتشو نگاه تورو خدا
جونم، باز هم لثه های خوشگل بی دندونت...
این عروسکت رو خییییییلییییی دوست داری
عزیزم چقدر نگاهت زیباست...
ژوان در حال بازی با سوئیس بالی که حدودا پنجاه برابر خودشه ...
اینجا هم ژوان از گردش برگشته و خوابه
فینگیلی تپلی من