ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

ژوانی با شیر مامی بای بای کرده....

1392/10/22 16:23
نویسنده : مامي
887 بازدید
اشتراک گذاری

حدودا یک ماه پیش بود، یک روز ظهر که می خواستم ژوان رو بخوابونم دیدم رنگ دندونهاش داره تغییر می کنه و رو به تیرگی می ره، خیلی ناراحت شدم چون می دونستم که اصلا تحمل درد کشیدن دختری رو ندارم....

دکتر متواضع هم که بعد از یک سالگی ژوانی هر بار که پیشش می رفتیم با تاکید فراوان ازم می خواست که هر چه زودتر به شیر دادن به ژوان خاتمه بدم و می گفت بعد از یک سالگی نه تنها کودک هیچ گونه نیازی به شیر مادر نداره بلکه شیر مادر باعث اختلال در تغذیه و خواب شبش می شه، شیر شب هم که به شدت باعث پوسیدگی دندونهای جوجو می شه...

خلاصه برای این کار خیلی تحقیق و بررسی کردم و با مشاور ژوانی هم صحبت کردم که مبادا از شیر گرفتن تو این سن مشکلات عاطفی برای دختر گلم ایجاد کنه که ایشون هم کارم رو تایید کرد و گفت از هر جهت به نفعشه که دیگه شیر مادر رو نخوره ....

یک بار دیگه هم  با پوریا رفتیم پیش دکتر متواضع تا دوباره از درست بودن این کار مطمئن بشیم...

خلاصه تصمیمم رو گرفتم و منتظر یه فرصت مناسب و چند روز تعطیلی بودم که دیگه این کار رو عملی کنم، البته از حدود یک ماه قبل شیر دادن رو کم کرده بودم و ژوان دیگه فقط قبل از خواب ظهر و خواب شب شیر می خورد و همینطور شب تا صبح پنج شش بار برای شیر خوردن بیدار می شد!!!!!!

دیدم تعطیلی دو هفته پیش بهترین فرصته چون هم خیالم راحت بود که پوریا نمی خواد بره سر کار و لازم نیست صبح زود از خواب بیدار شه و اگر ژوان بیدار می شد و برای شیر گریه می کرد حداقل استرس کم شدن خواب پوریا رو نداشتم و هم اینکه می تونستیم با پوریا دختری رو ببریم بیرون و بگردونیم و با هم تفریح کنیم تا دختر نازمون کمتر غم از دست دادن موجودی عزیز رو داشته باشه و کمتر رنج بکشه....

 

خلاصه یکشنبه شب (8 دی) آخرین شیر رو به ژوان دادم و تصمیم داشتم که دیگه از دوشنبه صبح شیر مامی قطع بشه، اصلا نمی خواستم برای این کار طعم بد تلخی رو به عزیز دلم بچشونم، دلم نمی اومد که ژوان با خاطره بد از عزیزش جدا بشه، دوست داشتم این کار تا حد ممکن دوستانه و مسالمت آمیز انجام بشه که خدا رو شکر همینطور هم شد و همه چیز مثل معجزه خوب پیش رفت.

صبح دوشنبه زودتر از ژوان بیدار شدم و نهار رو آماده کردم که وقتی ژوانی بیدار می شه بیشتر بتونم براش وقت بذارم تا یه وقت بهانه نگیره، بیدار شد با هم صبحانه خوردیم و خمیر بازی کردیم و با رنگ انگشتی کلی نقاشی کشیدیم، ژوان همه جونش رو رنگی کرد، ما برنامه رنگ انگشتی رو همیشه روزهایی داریم که می خواهیم حمام کنیم، خلاصه بعد از نقاشی رفتیم حمام و حسابی گرسنه شدیم، تو حمام تاپم رو در نیاوردم تا ژوان کمتر اذیت شه آخه جوجوی من عادت داشت همیشه تو حمام هم یه دل سیر شیر بخوره، تو حمام چند بار به این موضوع اشاره کرد ولی بهش گفتم تو دیگه بزرگ شدی و دیگه شیر نمی خوری، دیگه فقط نی نی کوچولوها شیر می خورن، طفلکم فقط لبخند می زد و راحت حرفم رو قبول می کرد، البته این هم بگم که روی سینه ام رو چسب هم زده بودم ولی تا اونجایی که می شد نمی خواستم این صحنه رو به ژوان نشون بدم، خلاصه از حمام اومدیم بیرون و هر دومون با میل زیاد نهار خوردیم، غذا مون هم هویج پلو بود که ژوان خیلی دوست داره....

بعد از نهار وقت خواب بود و من یک کم برای این مرحله از اجرای برنامه نگران بودم، رفتیم تو رختخواب و نیم ساعتی با قصه و لالایی و ماساژ گذشت ولی ژوان نخوابید و کم کم داشت بیقرار می شد که با عکس و فیلمهایی که تو موبایل داشتم سرش رو گرم کردم و گریه اش یادش رفت ولی نخوابید تا شب، اشتهاش اون روز عالی شده بود و اصلا به خوراکی نه نمی گفت، خلاصه شامش هم با میل زیاد خورد و ساعت 9:30 احساس کردم که دیگه خیلی خوابش می آد، بردمش تو رختخواب دوباره قصه و لالایی و ماساژ که هیچ کدوم جواب نداد و خانوم دلشون شیر می خواست، ولی اینقدر خسته بود که با تماشای فیلم و عکسهای گوشی خوابش برد البته پروسه به خواب رفتن یک ساعت طول کشید ولی این اولین شب بود که تونستم بدون شیر بخوابونمش، پوریا گفت اگه وسط شب بیدار شد و بیقرار بود بیدارم کن با ماشین ببریمش بیرون تا بتونه بخوابه ولی اصلا کار به اینجاها نکشید و همه چیز خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرش رو می کردیم پیش رفت، ژوان اون شب تا صبح بر حسب عادت چها بار بیدار شد ولی هر بار با 10-15 ثانیه فیلم دیدن دوباره خوابش می برد، با خودم قرار گذاشته بودم که وقتی بیدار می شه تا حدی که امکان داره راهش نبرم تا عادت غلطی رو جایگزین نکنم، خلاصه اولین شب رو ما به این شکل بدون شیر به صبح رسوندیم و صبح سه شنبه ساعت 10 سر حال بیدار شدیم، پوریا خیلی بهم تبریک گفت که تونستیم یک شب رو بدون شیر اون هم تقریبا به راحتی و نه به سختی سپری کنیم، روز دوم هم به همین منوال گذشت با این تفاوت که ژوان ظهر هم خوابید و شب هم 8 ساعت پیوسته یعنی از 12 شب تا 8 صبح خوابید و این برای من مثل رویا بود!!!! و بعد از بیدار شدن با میل و اشتهای زیاد صبحانه اش رو خورد....

از اون روز تا الان 14 روز می گذره و تو این مدت هر بار که ژوان به شیر اشاره می کنه براش می گم که تو دیگه بزرگ شدی و دیگه نباید شیر بخوری و ....اون هم با لبخند بهم نگاه می کنه و حرفم رو می پذیره!!!!!

 

از اون روز تا الان ژوان خیلی اشتهاش خوب شده و با میل غذاش رو می خوره، خواب شبش که عالی شده، رفتارهاش هم خیلی بهتر از قبل شده و از اون چسبندگی و وابستگی بیش از حد به من و رفتارهای خاص شیرخوارگی دیگه خبری نیست....

خیلی خوشحالم که تونستیم این مرحله رو هم به انجام برسونیم ....

 

خدای بزرگم خیلی ازت ممنونم که باز هم مثل همیشه من رو تنها نذاشتی و به من و مهمتر از من به ژوان کمک کردی تا بتونه راحت با این موضوع و این فقدان کنار بیاد و زیاد اذیت نشه....

 

پوریای عزیزم ازت خیلی سپاسگزارم که تو لحظاتی که به حمایت عاطفیت نیاز داشتم کنارم بودی و بهترین و راحت ترین شرایط رو برام فراهم کردی...

 

ژوان نازنینم، تو هم مثل همیشه خوب باهام همراهی کردی، مرسی عزیزم که بهم اعتماد کردی و حرفهام رو قبول کردی، مرسی که اینقدر خوب با شرایط جدید که می دونم اصلا برات مطلوب نبود سازش کردی و خوب بودن خودت، نه بهتره بگم بهترین بودن خودت رو، یک بار دیگه بهم یادآوری کردی عزیز دلم...

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامانه کیاناوهانا
22 دی 92 21:15
سلام زهره جون تبریک به خاطر موفقیت این پروژتون ... امیدوارم همیشه مثل اینبار موفق باشی گلم... افرین به ژوان عزیزم که مامان جون رو زیاد ادیت نکرد... برای مامان زهره و ژوان عزیزم
مامي
پاسخ
سلام مرسي دوستم....
مينا مامي سام
23 دی 92 16:08
خوبه كه موفق شدي خيلي راحت از شير بگيريش. بهت تبريك ميگم اين خيلي سخته كه بچه ها تا اين حد به مامانشون وابسته اند و يكباره اين وابستگي كم ميشه. البته خوبه كه تو اينقدر خوب با هاش كنار اومدي. اميدوارم غذاخوردنش هم خوب بشه. اين خوب غذا خوردن هميشه براي من يه مغضله. به هر حال موفق باشي گلم
مامي
پاسخ
مينا جون ان شاا... كه سام خوشگله مون هم خوب خوب غذا بخوره و هميشه سالم و تندرست باشه....
مينا مامي سام
23 دی 92 16:12
راستي فراموش كردم بپرسم. ژوان جون رو بردي اتليه؟ منم ميخوام برم. اگه بردي عكساشو بذار ببينم كارشون چطوره. ممنون
مامي
پاسخ
مينا بردمش عكاسي فضاي باز، خيلي راضي بودم از كارشون، هنوز فايل عكسها رو تحويل نگرفتم، به محض اينكه بگيرم مي ذارم ببيني، فقط يكيشو داشتم يه بار تو كلوپ گذاشتم....
ندا
23 دی 92 17:05
سلام عزیزم. من بطور اتفاقی وقتی داشتم درمورد آتلیه هیمن سرچ میکردم با وبلاگتون اشنا شدم و خیلی برام جالب بود. چون پسر منم 11 ماهه است و نمیدونم واقعا تا کی باید بهش شیر بدم چون نظرات متفاوته. میشه دقیقا بهم بگید چرا دکتر ژوان جان بعد یکسالگی با شیر مخالف بود؟ فقط بخاطر پوسیدگی دندان؟ و یه سوال دیگه. شما الان شیر پاستوریزه به ژوان میدید یا شیر خشک؟ چون خیلی ها با شیر پاستوریزه تا دو سالگی مخالفن. ممنون میشم اگه وقت داشتید بهم جواب بدید. درضمن عکس دخترتون توی فضای باز رو دیدم توی آتلیه خیلی قشنگ بود.
مامي
پاسخ
ندا جون در مورد سوالات تو پست بعدي مي نويسم و همه رو توضيح مي دم كه بقيه دوستان هم بخونن، ممنون كه به ما سر مي زني عزيزم...
جیران بخشنده
26 دی 92 9:04
سلام خاله عزیزم حالتون خوبه حال ژوان جونم خوبه ببخشید که این قدر دیر اومدم سرگرم امتحانای ترم اولم بودم دیروز تازه تموم شدن و تونستم بیام پیشتون خیلی خوشحال شدم که تونستین به راحتی پروژه شیر رو پشت سر بذارین آفرین به ژوان جونم که این همه با مامان مهربونش همکاری کرد میبوسمتون
مامي
پاسخ
جيران جان ما خوبيم خدا رو شكر، تو چه طوري؟ امتحاناتت رو خوب دادي؟ اميدوارم هميشه موفق و پيروز باشي عزيزم...
مامانه کیاناوهانا
27 دی 92 2:39
خصوصی
مامي
پاسخ
مرسيييييي
پگاه
28 دی 92 9:35
فدای دختر خانم و صبورم بشم من مبارکت باشه عزیز دلم بزرگ شدنت .زهره جونم میدونم که برای تو خیلی سخت تره عادت کردن به این قضیه دعا میکنم همیشه بخوبی و با موفقیت همه مراحل زندگیتون رو پشت سر بزارین.هر دوتون رو میبوسم
مامي
پاسخ
پگاه جون دقيقا حق با توئه، دو سه روز اول خيلي بغض داشتم ولي بالاخره گذشت و خدا رو شكر نتيجه اش تا الان خيلي خوب بوده... ممنون از دعاهاي خوبت براي ما عزيزم....
elham
30 دی 92 14:15
خوش به حالت.منم بهت تبریک می گم.پسر من هم از شب تا صبح هر یک ساعت و نیم بیدار میشه تا شیر نخوره نمیخوابه.البته من بیشتر پستونکشم تا شیر.یعنی میشه وقتی از شیر گرفتمش منم یه خواب راحت بکنم.ای خدااااااااااااا
مامي
پاسخ
بله چرا نمي شه عزيزم، به اميد اون روز و مستقل شدن پسر گل شما، مطمئن باشين مثل چشم به هم زدن مي گذره و بعد دلتنگ همين روزها مي شيم ...
سمیه
1 بهمن 92 11:27
سلام مامان ژوان عزیز منم خیلی دوست دارم دخترم رو زودتر از شیر بگیرم فکر می کردم بچه ها خیلی اذیت بشن ولی حرفهات بهم قوت قلب داد
مامي
پاسخ
سميه جان من فكر مي كنم از هجده ماهگي به بعد كم كم مي شه پروسه از شير گرفتن رو شروع كرد....
اسپاترا
2 بهمن 92 2:55
خدا رو شکر زهره جون که راحت از پس این کار برآمدی من که از همین حالا استرس دارم هر چند که هنوز چندین ماه دیگه مونده آفرین به ژوان خوشگلم که با این مساله کنار اومد و مامی مهربونش رو اذیت نکرد
مامي
پاسخ
نگران نباش اسپاترا جون، اين هم مرحله ايه كه دير يا زود بايد پشت سر گذاشته بشه.... اميدوارم تو و آدريان جون هم تو اين مرحله اذيت نشين و همه چيز به خوبي بگذره....
مامى پانيا
3 بهمن 92 0:48
تبريك مى گم هم به شما مامان نمونه وهم به دخمل گلمون هر وقت وبلاگتون رو كه مى خونم انرژى مى گيرم مامانى ژوانى ناز و يه عالمه ببوسين💚💙💛💋
مامي
پاسخ
مرسي دوست خوبم، خيلي از محبتت ممنونم....
اعظم مامان مهبد
4 بهمن 92 11:48
زهره جون كلي خوشحال شدم كه اين مرحله واسه ژوان عزيزم و تو بدون استرس و ناراحتي سپري شد. انشالله تا آخرش هم همينطوري باشه. بي استرس جيششو بگيري، مدرسه بفرستي، دانشگاه، عروسش كني و ....، بوسسسس واسه هردوتاتون.
مامي
پاسخ
متشكرم اعظم جان، من هم بهترين آرزوها رو براي تو و مهبد نازنين دارم...
جیران بخشنده
17 بهمن 92 12:11
بله خداروشکر امتحانام رو عالی دادم
مامي
پاسخ
خدا رو شكر، آفرين به تو دختر كوشا و زرنگ...
مينا مامي سام
21 بهمن 92 0:53
اي بابا من نديدم عكسشو. اخه من ميخوام تا قبل عيد يه اتليه ببرم سام رو. چند نفر سها رو معرفي كردن. دلم ميخواد دكور داشته باشه اما از فضاي باز هم خوشم مياد ترديد دارم چون فكر ميكنم تو زمستان فضاي باز جالب نميشه فكر كنم بهار بهتر باشه. هه نميدونم. من منتظرم عكساي خوشگل خانمو ببينم براي ژوان جون و ماميش
مامي
پاسخ
مینا جون عکسهای فضای باز تو این فصل هم عالی می شه، من که خیلی از کار استودیو هیمن خوشم اومد، اصلا تکراری و کلیشه ای نیست. البته می گم هنوز عکس چاپ شده تحویل نگرفتم ولی عکس ها رو بعد از ادیت که دیدم خیلی خوشم اومد... برو تو سایت himangroup.com تو قسمت عکس کودک، عکسهای فضای باز، یه دونه از عکسهای ژوان هست، کلا می تونی سبک کارشون رو ببینی... شاد باشی دوستم...