ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

بوسه های تو

ژوان نازنینم احساس می کنم این روزها بهترین روزهای زندگی من هستند. تو زندگیم خیلی وقتها بوده که فکر می کردم بهرین روزهای زندگیمن ولی الان شک ندارم که نه!!!!! الان که تو توی زندگیم هستی زیباترین و پرشورترین روزهای زندگیم رو دارم می گذرونم، وقتی به پوریا این احساسمو می گم می گه مطمئن باش روزهای آینده از این هم بهترن و من به حرفش ایمان دارم، با بودن تو زندگیم داره هر روز  زیباتر و قشنگتر می شه، امیدوارم تو هم این احساسات ناب رو به موقعش تجربه کنی و طعم شیرین این لذتها رو بچشی، وقتی روی بدنت زخم کوچیکی داری و دخترت با میل خودش می آد روی زخمت رو می بوسه و می ره، یا وقتی که داری از وجود خودت تغذیه اش می کنی با یه حس قدردانی تو رو نگا...
27 مهر 1392

شیرین شیرین

این پست رو شنبه شب که ژوان رو خوابوندم یعنی پنج شب پیش، شروع کردم به نوشتن، رسیده بودم به وسطهاش و داشتم عکس انتخاب می کردم که دیدم ژوان با گریه بیدار شده و نمی خوابه، خیلی تعجب کردم چون اکثر مواقع آروم از خواب بیدار می شه و دوباره بهش شیر می دم (می دونم که عادت بدیه ولی چی کار کنم نتونستم عادت شیر شب رو هنوز از بین ببرم) و سریع خوابش می بره، ولی اون شب وقتی بیدار شد در کمال تعجب خیلی گریه کرد تا بلندش کردم که تو بغلم بگیرمش و کمی راهش ببرم تا آروم شه یهو حالش بد شد و شروع کرد به بالا آوردن (ببخشید)، تازه فهمیدم علت شیر نخوردن و گریه اش چی بود!!!! این ماجرا تا ساعت 5:30 صبح ادامه داشت و عروسکم هر یک ساعت یک بار با گریه بیدار می شد و کلی...
27 مهر 1392

شهر كتاب

ديروز عصر من و ژوان با هم رفتيم شهر كتاب و يك عالمه لوازم و وسايل كاردستي خريديم، آخه كارگاه خلاقيتمون حدودا دو هفته تعطيله و ما تصميم گرفتيم كه خودمون فعاليتها رو تو خونه ادامه بديم، كاغذ رنگي، رنگ انگشتي،،گواش، قيچي مخصوص كودكان، دفتر نقاشي، مداد رنگي مخصوص و كلفت، چسب اكليلي، چسب كاغذي، چسب ماتيكي، خمير بازي، و ... خريديم، تا رسيديم خمير بازي رو باز كرديم و مشغول بازي شديم، ژوان خيلي لذت برد، نيم ساعت بدون كوچكترين صدايي سرگرم بازي شد، با خميرها توپ درست مي كرد و روي زمين قل مي داد و مي خنديد، البته خيلي دوست داشت كه مزه خميرها رو هم امتحان كنه ومن با دقت تمام نگاهش مي كردم كه يه وقت خمير نخوره، خلاصه يك عصر زيباي مادر و دختري رو با بيرون...
27 مهر 1392

سرزمین عجایب

بچه که بودم عاشق شهر بازی بودم. تابستون هر سال شهر بازی که باز می شد تمام عشق من انتظار برای شبی بود که قرار بود بریم شهر بازی، عاشق بازیهای ترسناکش بودم ، رودخانه وحشی، رنجر، سفینه، ترن هوایی و ....، اگر کسی به من می گفت بیا بریم تونل وحشت (چون تونلش خیلی بی مزه بود و اصلا ترس نداشت) ببخشید انگار به من فحش می داد.... ولی حالا که من مادر یک دختر پانزده ماهه ام، باورم نمی شه که از سوار شدن قطاری که خیلی آروم با سرعت نیم کیلومتر در ساعت حرکت می کنه اینقدر لذت ببرم. پنجشنبه شب ژوان رو برای اولین بار بردیم  سرزمین عجایب، و من سوار تمام بازیهای مخصوص کودکان یکی دو ساله شدم و هزار برابر تمام شبهایی که سوار رودخانه وحشی و سفین...
27 مهر 1392

عکس عکس عکس

      این یه دونه عکس از عکسهای تولد جا مونده بود، یادگاری مهمونهای عزیزمون برای ژوانی     باز هم ژوانی در دستان عمو حمید (عمو حمید ژوانی رو به دنیا آوردن)   دختر پرنسسم، مثل همیشه خانوم و باوقار، عاشق ژست گرفتن و عکاسی       ژوانی در حال شیطنت و بازیگوشی... دخترم گاهی حتی موقع بازی هم بسیار خانومه ژوان از حدودهای اردیبهشت با واکرش شروع به تمرین راه رفتن کرد و در روز ٣ تیر اولین قدمهای مستقلش رو برداشت. روز اول سه قدم ، روز بعد پنج قدم و دیروز یازده قدم به طور مستقل و با اشتیاق زیاد برای راه رفتن، گام برداشت.   &nb...
27 مهر 1392

ژوانی شاد شاد

  ژوانی در آغوش پدربزرگهای مهربونش:     ژوانی و کادوی اولین سالروز تولدش       ژوانی شاد شاد   این کلاه سرخپوستی یکی از کاردستی هاییه که مامی و ژوان دوتایی با هم تو کارگاه مادر و کودک درست کردن، راستی یادم رفته بو بگم که ما حدودا دوماهه که با هم می ریم کارگاه مادر و کودک، من که خیلی راضی ام، دختری هم کلی چیزهای خوب یاد گرفته و با نی نی های همسن خودش خیلی خوب بازی می کنه...   ژوانی پر از ناز و  ادا این دو تا عکس مال یازده ماهگی ژوانه که هنوز با تکیه به میز می ایستاد...     عزیز دلم می...
27 مهر 1392

عکسهای تولد یک سالگی ژوان خوشگلم

فعلا تونستم این عکسها رو از بین همه عکسها انتخاب کنم و بذارم، بعدا می آم و از ماجراهای تولد تعریف می کنم. فقط این رو بگم که ژوان تو تولد عالی بود و خیلی به هممون خوش گذشت. کیک ژوانی که با قدمهای خوشگلش زندگیمون رو رنگی تر و زیباتر کرده.... این هم خود خانوم خانوما خوشگل خانوما که تو تولدش ماه بود ماه، یک ماه شاد و سرحال و  خوردنی... دخترم اون پشت قایم شده         ژوانی تازگی ها اصلا از گل سر و تل و کلاه و اینجور چیزها خوشش نمی آد و تا چیزی می ذاری روی سرش زود تند سریع برش می داره این عکسهای با کلاه و تل رو هم با هنرمندی خاصی  تونستیم ازش بندازیم ....   ای...
27 مهر 1392