ژوانی عشق مامانی
شعر گفتم: ژوانی عشق مامانی ژوانی عشق مامانی قربونت برم دختر خوبم که همه کارهات به موقع، همه چیزت به جا، همه حرکاتت خواستنی، همه صداها و حرفهات دلنشین و... دوست دارم ماجرای خواب ظهر یکشنبه 15 بهمن رو برات تعریف کنم. از سرکار که برگشتم ساعت حدود 2 بود، اومدیم بالا بهت شیر دادم و می خواستم بخوابونمت. کنار هم رو تخت دراز کشدیم و من دیدم داری خیلی قشنگ، عمیق و طولانی نگاهم می کنی. فهمیدم حسابی خوابت می آد. یک لحظه با دیدن نگاه زیبات و پای کوچولوت که از پتو زده بود بیرون عشقی که بهت دارم صدهزار برابر شد . احساس کردم باید قدر این روزها رو که دارند اینقدر تند تند می گذرند خیلی بدونم. اومدم جلو و شروع کردم به بوسیدن صورتت....